درباره وبلاگ

میلاد & مریم
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نفس یار و آدرس nafasyar.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 102
بازدید کل : 2760
تعداد مطالب : 11
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1


All Rights Reserved for
Gulay.us
نفس یار
پنج شنبه 6 بهمن 1398برچسب:, :: 15:3 ::  نويسنده : میلاد & مریم       

چشمانت را باز کردی و دنیا غرق نگاه زیبایت شد
زیبایی های دنیا از آمدن تو پیدا شد ، روزها گذشت و چهره زیبایت در آسمان دلم آفتابی شد
دریای زندگی به داشتن مرواریدی مثل تو می نازد ، همه زیبایی های دنیا با آمدن تو می آید و اینگونه زندگی با تو زیبا میشود ، اینگونه چشمانم با دیدن یکی مثل تو عاشق میشود
و امروز روز میلاد دوباره تو است ، در این هوای ابری نیز خورشید در لابه لای ابرها به انتظار دیدن تو  است…
و این لحظه قشنگترین ساعت دنیاست ، و این ماه درخشانترین ماه دنیاست که تو را درون تصویر نورانی اش میبیند
آمدی به دنیا و دنیا مات و مبهوت به تو مینگرد ، همه جا را سکوت فرا گرفته تا خدا صدای تو را بشنود
صدای دلنشین تو در لحظه شکفتنت ، عطر حضورت فرا گرفته همه زمین را…
تو یک رویایی که حقیقت داشتنت معرکه است ، داشتن یکی مثل تو معجزه است ،امروز روز میلاد دوباره تو است و من خیلی خوشبختم از اینکه مال منی…
جز این احساسات چیزی در دلم نمانده ، این هدیه تا آخر عمرم در دلم مانده که دوستت دارم و قلبت این شعر عاشقانه را تا آخرش خوانده ….
شعری با عطر احساست ، به لطافت دستانت، به زیبایی چشمانت ، هدیه من به تو در روز میلادت
تویی قطره بارانم که گلستان کرده ای باغ وجودم را و امروز یک روز مقدس است که مدتها به انتظار آمدنش نشستم …
عشق من منتظرم بیایی تا عاشقانه تو را در آغوش بگیرم و بفشارم تو را ، تا بگویم خیلی دوستت دارم و بگیرم دستانت را ، تا بگویم تا ابد مال منی و ببوسم لبهایت را ، تا احساسم را به تو هدیه دهم و تبریک بگویم روز تولدت را…. تولدت مبارک عشق من….



چهار شنبه 17 آبان 1398برچسب:, :: 19:4 ::  نويسنده : میلاد & مریم       



شنبه 30 دی 1391برچسب:, :: 1:4 ::  نويسنده : میلاد & مریم       

عطر دوستت دارم ها پر شده
هر قطره از باران با عشق می آید و تن ما را خیس میکند
تا هر دویمان بوی عشق را بدهیم

در این روز بارانی ،هوا پر شده از عطر عشقت ، تو را سپرده ام به نسیمی که بوی باران میدهد
بارانی که مرا لبریز میکند از آنچه قلبم را پر تپش کرده …
دستهایم پر از لطافت دستان تو ، آغوشم باز است برای در میان گرفتن تو !
تا از خیسی تنت خیستر شوم در زیر باران ، تا فاصله بگیرم از زمین و آسمان  ، تا بروم به رویاهایم ، نمیخواهم لحظه ای حس کنم که در خیالاتم!
از عشق تو به جنون رسیدم ، چه سختی هایی کشیدم ، تا در زیر باران به تو رسیدم و اینجا طعم شیرین عشق را با تو چشیدم!
در این روز بارانی ، هوا پر شده از حضور مهربانت ، نه در جستجوی یک سرپناهیم ، نه به انتظار رفتن ابرهاییم ، همین حال را میخواهیم با این هوای عاشقانه ، همینجا را میخواهیم با این حس شاعرانه!
وقتی با تو قدم میزنم در زیر باران ، قدر تو را میدانم بیشتر از هر زمان !
میرویم و میرویم در زیر باران، نه خستگی است در پاهایمان ، نه نا امیدی در دلهایمان ، من هستم و تو هستی و خدایمان !
عطر دوستت دارم ها پر شده ، هر قطره از باران با عشق می آید و تن ما را خیس میکند ، تا هر دویمان بوی عشق را بدهیم !
در زیر همین باران همیشه با من بمان ای عشق بی پایان ، نگذار زندگی مان مثل کویر باشد ، من از درد کویر رها شدم و با یک قطره باران به دریای بی انتهای دلت رسیدم ، غرق شدم ، عاشق شدم و اینک عاشقانه میپرستم تو را !



سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 18:54 ::  نويسنده : میلاد & مریم       

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست…
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزترمیخوانمت تا دلم آرام بماند



سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 18:49 ::  نويسنده : میلاد & مریم       

رفت تنهایی، آمد جای آن یک عشق آسمانی
شکست شیشه غمها،شد روزگارم مثل آن روزها،روزهایی که با تو بودم و تو در کنارم،
مگر اینکه این روزها تنها از درد دلتنگی بنالم!
ناله های من نیز همراه با نفسهای دلتنگیست
این حال و هوایی که در من میبینی همیشگیست،
همین یک ذره غباری هم که بر روی دلم نشسته از خستگی لحظه های دوریست.
نه در رویاهایم تو را سوار بر اسب سفید میبینم نه مثل پرنده در آسمانها ،
من تو را بی رویا ،همینجادر کنار خودم میبینم،
که نشسته ای بر روی پاهایم، خیلی خوب فهمیده ای که چقدر دوستت دارم
من تو را دارم ،فقط تو را
تا به حال دیده بودی دیوانه ای همچو من را؟
چند لحظه به وسعت تمام لحظه ها، نگاهت میکنم و همین میشود که من تو را حس میکنم
یک احساس بی پایان که تو را در بر گرفته و درونم را از عطر حضور عاشقانه ات پر کرده
تویی قبله راز و نیازهایم ، دستانت را به من سپرده ای و گرم شده دستهایم…
تو اینجا هستی و من همانجا ، احساس میکنی تپشهای قلب من را؟
یک عمر ، یک دنیا احساس را بر روی دوشم میکشانم تا برسم به جایی که هنوز هم خستگی در تنم نباشد ، آنقدر عاشق باشم که هنوز همه وجودم گرم باشد ، تو در قلبم باشی و من دیوانه ات باشم.
تا همینجا همین خط،بگذار آخر خطمان را نشانت دهم
آخر خط ما یک نقطه چین است…
میخواهم همه بدانند که عشقمان ابدی است…



دو شنبه 19 دی 1390برچسب:, :: 13:44 ::  نويسنده : میلاد & مریم       

تو با منی و من تنها هستم ، در قلب منی و من به عشق تنهایی زنده هستم،
تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد
توهمسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد.
تو مال منی و من مال تو نیستم، باران منی و من کویری بیش نیستم،
انگار نه انگار بامنی ،نشسته ای برای خودت حرف از عشق میزنی!
همیشه به یاد توام و در حسرت داشتنت،دلگیر و سردم در روزهای نداشتنت
یک بار عاشق شدم و یک عمر برای تو ،یک بار هم نگفتی دستهایم مال تو!
آن رویا از خیالم رفت و قصه آغاز شد،همه چیز به نفع تو تمام شد
دیدی که در آینه ی چشمان خیسم ،چشمان تو حتی یک ذره هم خیس نشد
من پر از درد بودم و خسته ،اما دل تو حتی یک ذره هم دلگیر نشد
تو با منی و افسوس که من بی تو هستم،انگار نه انگار که عشق تو هستم!
بودن و نبودنت فرقی ندارد،اینکه سرد هستی و با تو بودن تنها برایم عذاب دارد
هستی و انگار نیستی ، گاهی حتی فراموشم میکنی و از من میپرسی که تو کیستی؟
هزار درد دل ناگفته در دلم مانده و همدلم نیستی،
آنقدر اشک ریخته ام که چشمانم نمیبیند که دیگر نیستی!
نیستی و من تنها مانده ام ، آنقدر دلم گرفته که اینجا با غمها جا مانده ام
تو با منی و من تنها نشسته ام، تو در قلبمی و من اینک یک دلشکسته ام!



پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, :: 11:52 ::  نويسنده : میلاد & مریم       

 

وداع

می روم خسته و افسرده و زار                                                        

             سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما

             دل شوریده و دیوانه خویش

می برم ، تا که در آن نقطه دور

            شستشویش دهم از رنگ نگاه

شستشویش دهم از لکه ی عشق

          زین همه خواهش بیجا و تباه

می برم تا ز تو دورش سازم

          ز تو ای جلوه ی امید محال

می برم زنده بگورش سازم

          تا از این پس نکند یاد وصال

ناله می لرزد ، می رقصد اشک

            آه ، بگذار که بگریزم من

از تو ، ای چشمه ی جوشان گناه

            شاید آن به که بپرهیزم من

بخدا غنچه ی شادی بودم

            دست عشق آمد و از شاخم چید

شعله آه شدم ، صد افسوس

            که لبم باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست

            می روم ، خنده به لب ، خونین دل

می روم از دل من دست بدار

             ای امید عبث بی حاصل

 

 



دو شنبه 5 دی 1390برچسب:, :: 16:51 ::  نويسنده : میلاد & مریم       

دلت را سپردی به من و وعده همیشگی دادی،
گفتی که با من همیشه چشمه زلال عشق در قلبت میجوشد؛
گفتی همیشه آرامی همیشه به امید بودنم زنده میمانی؛
مدتی است که روزها، سرد گذشته؛از سردی هوا، آب چشمه ی عشقت یخ بسته؛
رگهای قلبم بی آب است به یک کویر خشک رسیدن هم بهتر از باریدن باران است؛
فصل عشق تو، رو به خزان است با تو بودن مثل رفتن به سوی یک کلبه ی بی نام و نشان است؛
بی خیال، از عشق نگو برایم بهانه ات را بیاور که منتظر شنیدن آنم؛
تو هنوز کتاب عشق را نخوانده ای و آمده ای به سراغ صفحه آخرش،
هنوز باران عشق را ندیده ای و زیر آسمان آفتابی نشسته ای به انتظار باریدنش؛
اول بیا و بعد بگو میخواهی بروی تو هنوز نیامده داری میروی؛
اگر این است امروز تو ،وای به حال فردایت دیگر حوصله ندارم سر کنم با غمهایت؛
بارها رفتی و خودم آمدم به سراغت، اینبار دگر حتی نمینشینم چشم به راهت؛
باور اینکه تو از خوبها نیستی برایت بسی دشوار است اما این دست خودت نیست تو همینی؛
دیدنت حالم را خراب میکند ،زین پس به جای تو با تنهایی قرار میگذارم،
اینگونه قلبم با تنهایی روزهایش را فردا میکند؛
دلت به حالم نسوزد،اینک این حال من است که سوخته، چشمهای خیسم،
به انتهای جاده ای که تو را در آن ندارد چشم دوخته و میشمارد
ثانیه هایی که از رویاهایم فراری اند؛
به جای نفس آه میکشم و به جای غم حسرت میخورم ؛خاطره هایم را جا میگذارم
و دیگر جای قدمهایت پا نمیگذارم



پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:, :: 1:3 ::  نويسنده : میلاد & مریم       

اگه کسی رو دوست داشته باشی نمیتونی تو چشای اون زل بزنی...

نمیتونی دوریشو تحمل کنی ...

نمیتونی بهش بگی که چقد دوسش داری ...

نمیتونی بهش بگی که چقد بهش نیاز داری ...

واسه همینه که عاشقا دیونه میشن ...



پنج شنبه 17 آذر 1390برچسب:, :: 1:1 ::  نويسنده : میلاد & مریم       

بر فراز قلب ويران بخوان به نام عشق اي بيكران نياز سپيد

اميد از شكوفه سرخ لبانت جاري است

شب با نام تو رنگ مي بازد شادي از چشمان تو مي تابد ؛ با من دوستي ؟

پنجره شهر من به روي تو مي خندد كوچه باغ من به ياد تو گل مي دهد

تنها به خاطر تو بر گونه هايم شبنم مي رويد اي عشق !

مهر تو نورباران آفتاب است

از آسمان درختان

مرا به خود فرا بخوان مرا به خود رها مكن

در آغوشم مي فشارمت به خونم آغشته ات مي كنم

با من دوستي ؟

بي تو كوچه به كوچه چشمانم ابريست

اي كاش مي توانستم صداي پايت را بشنوم كز كوچه باراني چشمانم مي گذرد بي تو بگذار با شب بسوزم



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد